پوست خربزه
افزوده شده به کوشش: آیدا ب.
شهر یا استان یا منطقه: nan
منبع یا راوی: گردآورنده: لپ الول ساتن
کتاب مرجع: قصه های مشدی گلیم خانم - صفحه ۱۳۲-ویرایش اولریش مارتولف آذر امیر حسینی نیتهامر، سید احمد وکیلیاننشر مرکز چاپ اول ۱۳۷۴
صفحه: 273
موجود افسانهای: ندارد
نام قهرمان: نوکر
جنسیت قهرمان/قهرمانان: nan
نام ضد قهرمان: آخوند
این قصه در کتاب «قصه های مشدی گلین خانم» چاپ شدهو حکایت زرنگی نوکر یک طلبه و زرنگ تر بودن خود طلبه است.این قصه را عیناً می نویسیم:
یه طلبهای بود. مهمان داشت. ناهار به نوکرش گفت برو این خربزه رو ببر قاچ کن بیار. نوکره فکر کرد، گفت: این بی انصاف هر وقت خربوزه میخوره به من که هیچی نمیده، پس من امروز جلوی این مهمون خیلی آبروداری میکنم پوست کلفت میبرم بمانه برای خودم.سر سفره آخونده نگاه کرد دید یارو شاهکار زده گفت: «تو خواستی بخوری اما من نمیذارم، داغشو به دلت میذارم. ناهارشونو که خوردند رو کرد به مهمانه گفت: «در حاشیه ی کتاب جامع تمثیل شما نخواندهای که پوست خربزه دندان زدن دو خاصیت بزرگ داره یکی دندونو سفید میکنه، یکی چشم و گشاد میکنه.» برای درست نگاه کردن یه دونه پوستو مهمان برداشت یه دونه صاحبخانه. نوکره ایستاده بود نگاه میکرد. گفت: «ای کتاب جامع تمثیل اگه میدونستم کدوم گوریه اینو پاک میکردم. هیچی پوستهارو دندون زدند و به نوکره گفتند: «بیا وردار و برو!»